درباره وبلاگ

میروم دیگر شما یادم کنید / من که رفتم این غزل ها را شما دفتر کنید میروم تا دل نبندم دل به خوبی هایتان / باز هم دل بستم و زخمی شدم ، باور کنید . . .
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
عزیز دلم شما میتونی برای اینکه لینک بشی اول ثبت نام کنی یا اول تو منو لینک کنی بعد اینجا به صورت خودکار لینکت ثبت میشه!!!!!!!!!!!





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 39
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 57
بازدید کل : 12769
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


کد تغییر شکل موس -->
ستاره شب
ستاره
جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 2:23 PM ::  نويسنده : ستاره       

 

من ميگم : كاشكي يه تيكه نون پيدا ميكردم و ميخوردمتا از گرسنگي نميرم
اون ميگه : پاپا من ميخوام ناها رو در جزاير هاوايي ميل كنم
من ميگم : بازم اين پيكان لعنتي به روغن سوزي افتاد
اون ميگه : ديگه از بيام و خسته شدم من بنز ميخوام
من ميگم : پول ندارم قلبمو عمل كنم تا الان شانسيزنده موندم
اون ميگه : بازم صورتم جوش زد ديگه از دكترايي ايراني خسته شدم ميرماروپا
من ميگم : اگه تا دو روزه ديگه پول پيدا نكنم صاحبخونه منو ميندازه بيرون
اون ميگه : جردنم شد جا خجالت ميكشم به دوستام بگم خونمون تو جردنه
من ميگم : كي مياد با من بي پول و بيكار ازدواج كنه
اون ميگه : دختري كه شما برام پيداكرديد فقط صد ميليون جهيزيه داره من نميخوام

 


جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 2:14 PM ::  نويسنده : ستاره       

پشت پا خوردم ز هر کس که میگفت یار من است

چو که دیدم شب و روز در پی آزار من است

هرکه دستی از محبت حلقه کرد برگردنم

دیدم آن دست محبت حلقه ی دار من است



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 2:10 PM ::  نويسنده : ستاره       

چرا اینطوری شکستم به کسی چیزی نگفتم؟

 

چرا گفتم نشنیدن هرچی که گفتم و خواستم

 

این تمام زندگیم نیست این تازه اوله راهه

 

بعد میفهمی چرا اینطور زندگیم مات و سیاهه

 

یه نفس پر از حرارت یه نفس پر از امیده

 

چرا از هرکی میپرسم میگه دنیامو ندیده؟؟؟؟؟



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 2:7 PM ::  نويسنده : ستاره       

در تنها ترین تنهاییم تنها کسم تنهای تنهایم گذاشت

 

 

خدایا به حق تنهاییت در تنها ترین تنهاییش تنها کسم را

 

 

تنهای تنهایش مگذار



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 12:52 AM ::  نويسنده : ستاره       

از اتوبوس پیاده شد سرمای شدیدی بود هوا سوز داشت دستکشش رو از جیب پالتو بیرون آورد و پوشید شال گردن را رور بینی و دهانش پیچید
یقه پالتو را بالا کشید و در پیاده رو به راه افتاد....

به کیوسک روزنامه فروشی رسید .. ایستاد یه روزنامه و یه پاکت سیگار خرید و به راه افتاد

همینطور که داشت قدم میزد سیگارش رو روشن کرد و به لبش گذاشت و پک عمیقی زد...

روبروی دبیرستان ایستاد ... دقایقی بعد وقت تعطیل شدن دبیرستان رسید

دخترها یکی یکی از دبیرستان خارج میشدند
صداشون تو خیابون میپیچید با صدای بلند جیغ و داد میکردند به روی هم برف میپاشیدند سر به سر هم میزاشتند
افشین تماشا میکرد و در صورت هر یک از دختر ها صورت شبنم رو میدید
لبخندی روی لب افشین نشست و بدون اینکه متوجه بشه که دختری اونو زیر نظر گرفته و با شیطنت خاصی داره اونو نشون دوستش میده.

پروین ... پروین .. این اقاهه کیه؟ انگار اینجا غریبه تا حالا اینجا ندیدیمش...
پروین هم یه نگاه زیرکانه به افشین انداخت و گفت
منم تاحالا ندیدمش

بعد هم شروع کردن به دویدن و از اونجا دور شدن .
 

فرستنده:زهرا

 



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 12:36 AM ::  نويسنده : ستاره       

سلام سلام سلام

نظر یادتون نره

 

                                                              

 



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 12:5 AM ::  نويسنده : ستاره       

        آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همین جاست بخند

دست خطی که تورا عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشوی گریه کنی

کل دنیا سرآب است بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثله تو تنهاست بخند



صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد