درباره وبلاگ

میروم دیگر شما یادم کنید / من که رفتم این غزل ها را شما دفتر کنید میروم تا دل نبندم دل به خوبی هایتان / باز هم دل بستم و زخمی شدم ، باور کنید . . .
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
عزیز دلم شما میتونی برای اینکه لینک بشی اول ثبت نام کنی یا اول تو منو لینک کنی بعد اینجا به صورت خودکار لینکت ثبت میشه!!!!!!!!!!!





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 40
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 58
بازدید کل : 12770
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


کد تغییر شکل موس -->
ستاره شب
ستاره
جمعه 29 بهمن 1389برچسب:, :: 4:16 PM ::  نويسنده : ستاره       

 

برگ های سبز ِ ، شاخه های درخت باغ امیدم

                         همه ریختند با تند بادی از پشت پا زدنهایت
                                    همه شكستند با دل شكستگی هایت
                                            همه خشك شدند با درك نكردن هایت
دگر برایم چه مانده ...
فقط آن تك برگِ سبز
كه برروی تك شاخه بلند ِ
                         استوار بر تك درختی كه تنها امیدم به توست
كه ریشه هایش ز خاك برآمده
     و آفتاب سوزنده حرف هایت، كه بر سر تك برگ دل كوچكم می تابد،
                                                و او را تا عمق وجود می سوزاند
و تند باد بی مهری تو كه لحظه به لحظه شاخه های بلند
                                          این تك درخت را به هر سو می كشاند.
امید ِ سبزم را
                 زردُ
                      شكسته ُ
                             خشك
و این است همه دوست داشتنت به من
                                      و سرآغاز نفرت من به تو
                   
 
 
 


جمعه 29 بهمن 1389برچسب:, :: 4:14 PM ::  نويسنده : ستاره       

اینجاست که می خوانم پایان چه زیباست

در بهاری دردناک رها کردن دستانت چه زیباست

گریه هایت . ابر های بارانیت برای من زیباست

زیباست انچه تو را می رنجاند

سالها رنجینده و پیر گشته ام ز مرداب غم

حال رنجیدنت زیباست



جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, :: 1:47 PM ::  نويسنده : ستاره       

از هنگامي که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز مي گذشت.
فرشته اي ظاهر شد و عرض کرد:چرا اين همه وقت صرف اين يکي مي فرماييد ؟
خداوند پاسخ داد:دستور کار او را ديده اي ؟
او بايد کاملا'' قابل شستشو باشد، اما پلاستيکي نباشد.

بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگي قابل جايگزيني باشند.
بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند.
بايد دامني داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتي از
جايش بلند شد ناپديد شود.

بوسه اي داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوي خراشيده گرفته تا
قلب شکسته، درمان کند.
و شش جفت دست داشته باشد.
فرشته از شنيدن اين همه مبهوت شد.
گفت:شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟
خداوند پاسخ داد:فقط دست ها نيستند. مادرها بايد سه جفت چشم هم داشته
باشند.
-اين ترتيب، اين مي شود يک الگوي متعارف براي آنها.

خداوند سري تکان داد و فرمود:بله.
يک جفت براي وقتي که از بچه هايش مي پرسد که چه کار مي کنيد،
از پشت در بسته هم بتواند ببيندشان.
يک جفت بايد پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!
و جفت سوم همين جا روي صورتش است که وقتي به بچه خطاکارش نگاه کند،
بتواند بدون کلام به او بگويد او را مي فهمد و دوستش دارد.

فرشته سعي کرد جلوي خدا را بگيرد.
اين همه کار براي يک روز خيلي زياد است. باشد فردا تمامش بفرماييد .
خداوند فرمود:نمي شود !!
چيزي نمانده تا کار خلق اين مخلوقي را که اين همه به من نزديک است،
تمام کنم.
از اين پس مي تواند هنگام بيماري، خودش را درمان کند، يک خانواده را با
يک قرص نان سير کند و يک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگيرد.

فرشته نزديک شد و به زن دست زد.
اما اي خداوند، او را خيلي نرم آفريدي .
بله نرم است، اما او را سخت هم آفريده ام. تصورش را هم نمي تواني بکني
که تا چه حد مي تواند تحمل کند و زحمت بکشد .
فرشته پرسيد:فکر هم مي تواند بکند ؟
خداوند پاسخ داد:نه تنها فکر مي کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد
.
آن گاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد.
اي واي، مثل اينکه اين نمونه نشتي دارد. به شما گفتم که در اين يکي
زيادي مواد مصرف کرده ايد.
خداوند مخالفت کرد:آن که نشتي نيست، اشک است.
فرشته پرسيد:اشک ديگر چيست ؟
خداوند گفت:اشک وسيله اي است براي ابراز شادي، اندوه، درد، نا اميدي،
تنهايي، سوگ و غرورش.
فرشته متاثر شد.
شما نابغه ايد اي خداوند، شما فکر همه چيز را کرده ايد، چون زن ها
واقعا'' حيرت انگيزند.
زن ها قدرتي دارند که مردان را متحير مي کنند.

همواره بچه ها را به دندان مي کشند.
سختي ها را بهتر تحمل مي کنند.
بار زندگي را به دوش مي کشند،
ولي شادي، عشق و لذت به فضاي خانه مي پراکنند.
وقتي مي خواهند جيغ بزنند، با لبخند مي زنند.
وقتي مي خواهند گريه کنند، آواز مي خوانند.
وقتي خوشحالند گريه مي کنند.
و وقتي عصباني اند مي خندند.
براي آنچه باور دارند مي جنگند.

در مقابل بي عدالتي مي ايستند.
وقتي مطمئن اند راه حل ديگري وجود دارد، نه نمي پذيرند.
بدون کفش نو سر مي کنند، که بچه هايشان کفش نو داشته باشند.
براي همراهي يک دوست مضطرب، با او به دکتر مي روند.
بدون قيد و شرط دوست مي دارند.

وقتي بچه هايشان به موفقيتي دست پيدا مي کنند گريه مي کنند و و قتي
دوستانشان پاداش مي گيرند، مي خندند.
در مرگ يک دوست، دل شان مي شکند.
در از دست دادن يکي از اعضاي خانواده اندوهگين مي شوند،
با اينحال وقتي مي بينند همه از پا افتاده اند، قوي، پابرجا مي مانند.
آنها مي رانند، مي پرند، راه مي روند، مي دوند که نشانتان بدهند چه قدر
برايشان مهم هستيد.

قلب زن است که جهان را به چرخش در مي آورد
زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلي موجودند مي دانند که بغل کردن و
بوسيدن مي تواند هر دل شکسته اي را التيام بخشد
کار زن ها بيش از بچه به دنيا آوردن است، آنها شادي و اميد به ارمغان
مي آورند. آنها شفقت و فکر نو مي بخشند
زن ها چيزهاي زيادي براي گفتن و براي بخشيدن دارند

خداوند گفت:اين مخلوق عظيم فقط يك عيب دارد
فرشته پرسيد:چه عيبي ؟
خداوند گفت:قدر خودش را نمي داند



جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, :: 1:33 PM ::  نويسنده : ستاره       

اگه پسرا نبودن کي مامانا رو دق مي داد؟


اگه پسرا نبودن کي خونه رو مي کرد باغ وحش؟


اگه پسرا نبودن تو دانشگاه استاد کيو ضايع مي کرد؟


اگه پسرا نبودن دخترا به چي مي خنديدن؟


اگه پسرا نبودن دخترا کيو سر کار مي ذاشتن؟


اگه پسرا نبودن دخترا کيو تيغ مي زدن؟


اگه پسرا نبودن کي تو کلاس مي رفت گچ مي ياورد؟


اگه پسرا نبودن کي اشغالا رو مي ذاشت جلوي در؟



جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, :: 1:21 PM ::  نويسنده : ستاره       

-هيچ وقت مجبور نيستي به تعدادموهاي سرت بري خواستگاري.کافيه فقط يه "بله" کوچولو بگي اونم با هزار منت و ناز و کرشمه.
2_به سادگي اب خوردن مي توني چند تا پسر رو تو کوچه به جون هم بندازي.(روشش رو خود خانما بهتر مي دونن.پس نيازي به نوشتن نيست)


3_هيچ موجود ديگه اي مثل تو تا اين حد ريزبين و بادقت نيست که در يک نگاه، مارک کفش زري خانم يا مدل موهاي اقدس خانم رو بفهمه.

6-به بزرگترين پوئن:خيالت از بابت سربازي راحته!.صد سال سياهم که دانشگاه قبول نشي ککتم نمي گزه

7_تو اماکن عمومي با خيال راحت مي توني جيغ و داد راه بندازي چون به هر حال کي وجودشو داره که رو يه دختر صداشو و احيانا خدايي نکرده دستشو بلند کنه؟!!

8_در تاريخ جهان به زيرکي معروفي.

9_مي توني هزار بار هم فيلم رومئو و ژوليت رو ببيني و باز گريه کني.


10_و مهم تر اينکه هيچ وقت از گريه کردنت خجالت نمي کشي.

بهشتم که زير پاي امثال شماست.
12_بيشتر از اقايون عمر مي کني(از لحاظ علمي ثابت شده).

13_فقط تويي که مي دوني بوي خاک بارون زده تو شباي پاييزي چه جوريه.

14_از قديم گفتن:پشت هر مرد موفقي زني باذکاوت بوده.

15_هيچ کي نمي دونه دقيقا تو فکرت چي مي گذره؟ خود فرويد، پدر روانشناسي جهان گفته:بزرگترين سوالي که هرگز پاسخ داده نشده و من هم هرگز پاسخ ان را نيافته ام اين است که يک زن چه مي خواهد؟.

16_چند تا از جنگ هاي بزرگ تاريخ جهان به خاطر عشق شديد مردها به جنس تو بوده.

17_اين يکي ديگه کاملا مستنده:باهوش ترين انسان دنيا يک زنه!.

18_با اينکه ممکنه از جنس دوم بودنت ناراحت باشي ولي يادت بمونه که زني، سال ها پيش با هوش و ذکاوتش يکي از مردان قدرتمند دنيا رو شکست داد(شکست شرم اور فيليپ، پادشاه اسپانيا از اليزابت، ملکه انگلستان 1533_1603)

19_نماد الهه عشق، زيبايي، جنگ و عقلانيت در يونان باستان به شکل زنه.

20_يادت باشه که خداوند، تمام جهان رو به خاطر برکت وجود يک زن افريد.(خانم فاطمه زهرا)

21_با اينکه از مردا ضعيف تري ولي لازم نيست صدتا کلاس کاراته و تکواندو و از اين جور چيزا بري...به يه چنگ و گيس کشي بسنده مي کني.


22_مي توني در سکوت و فقط با طرز نگاهت حرف بزني اگرچه شايد هيچ کدوم از اقايون معنيشو متوجه نشن.

23_سال ها پيش دختري 18 ساله فرماندهي ارتش فرانسه رو بر عهده گرفت و اسمش رو در تاريخ جهان ماندگار کرد(ژاندارک).

24_درهاي کعبه تنها به روي يک زن باز شد.


25_سر ابوالهول مجسمه دانش و خرد به شکل زنه.


26_واقعا تا حالا هيچ مردي شب ها به اسمون نگاه کرده؟


27_هزار جور مدل خنده ،داري که هر کدوم رو يه موقع تحويل بقيه مي دي..

28_توانايي صوتيت بالاست.(کدوم مردي بلده جيغ بنفش بکشه؟).

29_خيانت عشقي نمي توني بکني(علم روانشناسي به اين نتيجه رسيده که زن ها هرگز نمي تونن دو مرد رو همزمان و به يک شکل و اندازه دوست داشته باشن اما مردها چرا).

30_شايد از طرز کار کامپيوتر يا تکنيک هاي فوتبال سر در نياري ولي اگه يه هفته طرف اشپزخونه نري اقايون حتما يه بلايي سرشون مي ياد.(توضيح اينکه در چنين مواردي دو حالت وجود داره:1_اقايون خسيس از گشنگي مي ميرن 2_دست و دلبازاش که غذاي حاضري خريدن واسشون خيالي نيست يا ورشکست مي شن يا مسموم.)


31_مجبور نيستي واسه اينکه يه نفر به خواهرت چپ نگاه کرده ،خون و خونريزي راه بندازي.نه اينکه رگ غيرت نداشته باشيا ! درواقع اپن مايندي(open minde ).

32_بلدي چه طوري بدون اينکه زور بازويي لازم داشته باشي روي بقيه رو کم کني.(با زبونت)

33_اگه زشت باشي(که خيلي کم چنين چيزي پيش مي ياد)مي توني خودت رو با ارايش خوشگل کني.اگه قدت کوتاهه مي توني کفش پاشنه دار بپوشي. اگه موهات کم پشته مسئله اي نيست چون روسري داري.


34_ در دنيا هرگز به اندازه اي که در حق تو اجحاف شده در حق موجود ديگه اي نشده با اين حال امروزه زن ها رو در هر عرصه اي مي بينيم:سياست، اقتصاد، علم و حتي ورزش!.

35_و غم انگيزترين مزيت اينه که روزي مادر مي شي و به موجودي زندگي مي بخشي.

36_چراغ هر خونه اي يک زنهي توني نقش بازي کني. _انقدر زود همه چي رو مي گيري که شش سال زودتر از اقايون به تکليف مي رسي.



جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, :: 12:30 AM ::  نويسنده : ستاره       

مردي داشت در خيابان حركت مي كرد كه ناگهان صدايي از پشت گفت:

 

- اگر يك قدم ديگه جلو بروي كشته مي شوي .

مرد ايستاد و در همان لحظه آجري از بالا افتاد جلوي پايش.

مرد نفس راحتي كشيد و با تعجب دوروبرش را  نگاه كرد اما كسي را نديد .

بهر حال نجات پيدا كرده بود .

به راهش ادامه داد .به محض اينكه مي خواست از خيابان رد بشود باز همان صدا گفت :

- بايست

مرد ايستاد و در همان لحظه ماشيني با سرعتي عجيب از کنارش رد شد .بازهم نجات پيدا كرده بود .

مرد پرسيد تو كي هستي  و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم .

مرد فكري كرد و گفت :

- ببينم اون موقعي كه من داشتم ازدواج مي كردم کدام گوري بودي ؟!??



جمعه 15 بهمن 1389برچسب:, :: 11:41 PM ::  نويسنده : ستاره       

میدونی اگه عضو بشی چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه عالمه خبر از اینور و اونور دریافت میکنی

میتونی به تمام قسمت های وب دسترسی داشته باشی

اگه عضو بشی میتونی تو بحث و گفتگو اعضاهم شرکت کنی

نظر بدی و نظر بشنوی

 

و... خیلی چیزای دیگه که وقت ندارم دونه دونه بگم.

عضو شو تابفهمی



پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:, :: 12:38 AM ::  نويسنده : ستاره       

. در پشت سر يه دوچرخه سوار در حال رانندگي هستيد ،قصد گردش به راست داريد ، چكار

ميكنيد ؟

 

 


الف سرمون رو از شيشه مياريم بيرون ميگيم هوووو يره مگه كوري برو اونور ديگه .


ب به موازات دوچرخه سوار حركت ميكنيم و يه هو ميپيچيم جلوش تا حالش گرفته شه.


ج پشت سرش يه بوق خفن ميزنيم تا هُل شه و بخوره زمين و بعد از روش رد ميشيد طوري كه مخش بپاشه بيرون


د با ماشين ميكوبيم بهش تا بيفته زمين و بعد از رو مخش رد ميشيم .



2 .
از يه خيابان فرعي ميخواهيد وارد خيابان اصلي شويد. چرا بايد بيش از همه مواظب موتور سيكلت سوارها باشيد ؟


الف چون همينجوري سرشون رو ميندازن پايين ميان تو تقاطع .


ب چون سهميه بنزينشون كمتره و گناه دارن .


ج چون خيلي كوچيك هستند و ما ريز ميبينيمشون .


د ممكنه موتور پليس باشه ، بعد آب بيار و حوض خالي كن.



3 . در كدام محل است كه نبايد پارك كنيد ؟


الف پاركينگ طبقاتي رايگان الماس شهر .


ب پاركينگ عمومي پارك ملت .


ج دم در خونه مادر زن.


د دم در خونه مادر شوهر.



4 . خط ممتد دوگانه به چه معناست؟


الف براي تاكيد اينكه دو خط موازي هيچوقت به هم نميرسن.


ب به معني اينكه بايد اين دو خط رو بگيري همينجوري بري .


ج يعني اينكه دور زدن ممنوع ولي... يه دفعه ميتونيد دور بزنيد كه حال همه گرفته بشه .


د يعني موش تو سوراخ نميرفت وقتي ميرفت جمعه ميرفت.



5 . وقتي چراغ زرد رو ديديد بايد چه كار كنيد؟


الف اگر حتي 1 ثانيه هم مونده تا چراغ قرمز بشه گازشو بگيريد و بريد.


ب اول يواش بريد بعد كه ديديد كسي حواسش نيست بازم گازش رو بگيريد و بريد.


ج يعني چيزي ديگه به اتمام كارت سوختت نمونده..براتون متاسفم


د هيچ خطري شما رو تهديد نميكنه پس با خيال راحت گازتون رو تا ته بگيريد و بريد.



6 . اين تابلو به چه معناست ؟

الف يعني جاده خودشو لوس كرده و دو رگه اس.


ب يعني جاده مار دارد.....مار هم موش تو سولاخ نميرفت.


ج يعني همچين ترمز كنيد كه خط لاستيكاتون بيفته


د يعني هر چه قدر عشقته لايي بكش!





چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:, :: 5:49 PM ::  نويسنده : ستاره       

 

دلم از گریه گرفته است بیا خنده کنیم

خنده ای گرم و دلاویز و فریبنده کنیم

حرفی از رفته و آینده و بیجا نزنیم

سینه ها را همه از قهقهه آکنده کنیم

آنچه در خلوت دل هست به کنجی بنهیم

همه را یکسره با عاطفه شرمنده کنیم

عشق را حرمت دیرینه و شایسته دهیم

خنده گر روزنه ای هست فزاینده کنیم

بد نگوییم و بجز میکده جایی نرویم

حرکاتی همه خوب و همه زیبنده کنیم

مهربان باش که بی مهری سر آغاز غم است

بهتر آنست که این کار برازنده کنیم

آسمان دل اگر ابر و اگر صاف چه باک

ابرها را همه از سینه پراکنده کنیم

 



یک شنبه 10 بهمن 1389برچسب:, :: 10:19 PM ::  نويسنده : ستاره       

یه شب خوب تو آسمون یه ستاره چشمک زنون خندید و گفت کنارتم تا آخرش تا پای جون.ستاره قشنگی بود آروم و ناز و مهربون ستاره شد عشقه منو منم شدم عاشقه اون اما زیاد طول نکشید عشق منو ستاره جون ماهه اومد ستاره رو دزدید برد نامهربون ستاره رفت بارفتنش منم شدم بی همزبون حالا شبا به یاده اون چشم میدوزم به آسمون



شنبه 9 بهمن 1389برچسب:, :: 3:27 PM ::  نويسنده : ستاره       

درد من تنهایی نیست درد من مرگ ملتی است که گدایی را قناعت،بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خدا میدانند

                                                  گوته



شنبه 9 بهمن 1389برچسب:, :: 3:14 PM ::  نويسنده : ستاره       

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو

دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم

با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص

دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین

عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم

خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش

فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای

عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب

بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری

برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت

خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم

بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق

یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد

باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم

موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این

مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست

عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو

می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می

کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم

که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم

بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی

حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع

غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم

اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام

فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم

من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما

توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من

زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش

دوستدار تو (ب.ش)

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم

گمان می کنم جوابم واضح بود

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم

مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی

از بستگان

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد )



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 10:47 PM ::  نويسنده : ستاره       

میخوام یه اسم برا وبلاگم بزارم به نظرتون ستاره کوچولو خوبه؟

تولده تولده تولدش مبارکه !!!!!!

اووووووووووه آهان دست بزنید شادی کنید تولده تولده>(آهنگ خالیشه):دیش دیش دانگ دانگ تام تام داران داران

متولده ماهه بهمنه رو دست نداره لنگشو  پیدا کردی جایزه بگیر از مریم و بهاره

تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا شمعا رو فوت کن که صد سال زنده باشی بیا شمعارو فوت کن که یه وقت فیلتر نشی!!!!!!!!!!!!

 

ماله ستاره کوچولومه!!!!!!!1

8/بهمن/89

 



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 9:40 PM ::  نويسنده : ستاره       

شبی پسر کوچکی نزد مادرش رفت که در آشپزخانه شام درست میکرد وکاغذی به او داد.مادرش دستانش را با پیشبند خشک کرد و آن کاغذ را به شرح زیر خواند

بابت زدن چمن:               500تومان

بابت تمیز کردن اتاق در این هفته:100تومان

بابت خرید کردن برای شما:100تومان

بابت مراقبت از برادرز کوچکم زمانی که شما برای خرید رفته بودید:50تومان

بابت نظافت حیاط:200تومان

جمع بدهی:950تومان

 

مادرش به او که منتظر ایستاده بود نگاه می کرد.آن گاه مداد را برداشت وپشت کاغذ این عبارت هارا نوشت:

بابت 9ماهی که تو را حامله بودم و تو درونم رشد میکردی:حساب نمیکنم ،مجانی

بابت شب هایی که بیدار نشستم واز تو پزستاری کردم :حساب نمیکنم ،مجانی

بابت تمام زحمات واشکهایی که باعثش تو بودی:حساب نمیکنم،مجانی

بابت اسباب بازی هایت که برایت خریدم وحتی پاک کردن بینی ات:حساب نمیکنم،مجانی

و وقتی ت



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 9:34 PM ::  نويسنده : ستاره       

 

*گردو با چربی های ناسالم در بدن میجنگد

*مغز در هنگامه دروغ گویی فعالیت بیشتری دارد

*عصبانیت سبب اختلالات شدید ریه ها میشود

*کاهش فشار خون با نوشیدن 2لیوان انگور در روز

*کیوی میوه ای است که در ابتدا در چین به نام یانگ تاوو معروف بود و بعد ها در آمریکا کشف شد ونام آن به کیوی در جهان معروف شد.فایده آن:محافظ ژن ها،رقیق کننده خون،کاهش سرفه هنگام بیماری،تقویت کننده بینایی.



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 9:31 PM ::  نويسنده : ستاره       

سلام.

هرچی تو ذهنت میگذره آخر این جمله بنویس

 

                                      زندگی زیبا بود اگر...

 



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 9:19 PM ::  نويسنده : ستاره       

به نام تنها پناه آشفتگان دیار سرنوشت:

آنانی که هنوز تکه ای از آسمان در چشمانشان،جرعه ای از دریا در دستانشان و تجسمی از خاطره ایثار گل های سرخ در معبد ارغوانی دل هایشان به یادگار مانده است

در پناه خالق نیلوفرها مهربان و شکیبا بمانید



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 8:50 PM ::  نويسنده : ستاره       



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 2:27 PM ::  نويسنده : ستاره       

سالگي: تازه توي اين سن ، هر رو از بر تشخيص ميدن! تازه اول بدبختيهاست

سن 15 سالگي: ياد مي گيرن كه توي خيابون به مردم نگاه كنن ! ... از قيافه خودشون بدشون مياد

سن 16 سالگي: توي اين سن اصولا راه نميرن ، تكنو مي زنن ! ... حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن ! ... با راكت تنيس هم گيتار مي زنن

سن 17 سالگي: يه كمي مثلا بزرگ ميشن ! ... فقط شعرهاشون رو بلند بلند مي خونن

سن 18 سالگي: هر كي رو مي بينن ، تا پس فردا عاشقش ميشن! ... آخ آخ! آهنگهاي داريوش مثل چسب دوقلو بهشون مي چسبه

سن 19 سالگي: دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن! ... تيز ميشن ، ابي گوش ميدن

سن 20 سالگي: از همه شون رو دست مي خورن! ... ستار گوش ميدن كه نفهمن چي شده

سن 21 سالگي: زندگي رو چيزي غير از اين بچه بازيها مي بينن! مثلا باصطلاح عاقل ميشن

سن 22 سالگي: نه! مي فهمن كه زندگي همش عشــــقه! ... دنبال يه آدم حسابي مي گردن

سن 23 سالگي: يكي رو پيدا مي كنن! اما مرموز ميشن! ديدشون عوض ميشه

سن 24 سالگي: نه! اون با يه نفر ديگه هم دوسته! اصلا لياقت عشق منو نداشت

سن 25 سالگي: عشق سيخي چند؟!! ... طرف بايد باباش پولدار باشه! حالا خوشگل هم باشه بد نيست

سن 26 سالگي: اين يكي ديگه همونيه كه همه عمر مي خواستم! ... افتخار ميدين غلامتون بشم!؟

سن 27 سالگي: آخيـــــــــــش!

سن 28 سالگي: كاش قلم پام مي شكست و خواستگاري تو نميومدم



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 2:25 PM ::  نويسنده : ستاره       

 

پاك كن : مالش بر دانش
چاقو: تو دل برو
چنگال : يکيبود يکي نبود يا قاشق تابستوني
حمام : پاکستان و يا زنده شورخونه
كفش : نفربر زرهي
پول : آجيل مشكل گشا
نوشابه : چاي عزادار
هاونگ : لهستان
يكعددشلوار لي : ليوان
دو عدد شلوار لي : لي لي
سه عدد شلوار لي : تريلي
چهارعدد شلوار لي : چارلي
پنج عدد شلوار لي : خيلي
سوسك : كابوس خانومها
دوش : آب چرخ كن
گوشتكوب : ماساژور گوشت
آسانسور : تاكسي ديواري
زنبيل : صفنگهدار
عينك : ويترين چشم
پلك : كركره چشم
مهتابي : لوله درخشان
زلزله : عطسه زمين
قوري : آقابالاسر سماور
ميخ : توسري خورچكش
تيغ : قاتلمو
آئينه : من درش پيدا
گوجه فرنگي : چراغ خطر ديزي
 
 
 


جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 2:23 PM ::  نويسنده : ستاره       

 

من ميگم : كاشكي يه تيكه نون پيدا ميكردم و ميخوردمتا از گرسنگي نميرم
اون ميگه : پاپا من ميخوام ناها رو در جزاير هاوايي ميل كنم
من ميگم : بازم اين پيكان لعنتي به روغن سوزي افتاد
اون ميگه : ديگه از بيام و خسته شدم من بنز ميخوام
من ميگم : پول ندارم قلبمو عمل كنم تا الان شانسيزنده موندم
اون ميگه : بازم صورتم جوش زد ديگه از دكترايي ايراني خسته شدم ميرماروپا
من ميگم : اگه تا دو روزه ديگه پول پيدا نكنم صاحبخونه منو ميندازه بيرون
اون ميگه : جردنم شد جا خجالت ميكشم به دوستام بگم خونمون تو جردنه
من ميگم : كي مياد با من بي پول و بيكار ازدواج كنه
اون ميگه : دختري كه شما برام پيداكرديد فقط صد ميليون جهيزيه داره من نميخوام

 


جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 2:14 PM ::  نويسنده : ستاره       

پشت پا خوردم ز هر کس که میگفت یار من است

چو که دیدم شب و روز در پی آزار من است

هرکه دستی از محبت حلقه کرد برگردنم

دیدم آن دست محبت حلقه ی دار من است



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 2:10 PM ::  نويسنده : ستاره       

چرا اینطوری شکستم به کسی چیزی نگفتم؟

 

چرا گفتم نشنیدن هرچی که گفتم و خواستم

 

این تمام زندگیم نیست این تازه اوله راهه

 

بعد میفهمی چرا اینطور زندگیم مات و سیاهه

 

یه نفس پر از حرارت یه نفس پر از امیده

 

چرا از هرکی میپرسم میگه دنیامو ندیده؟؟؟؟؟



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 2:7 PM ::  نويسنده : ستاره       

در تنها ترین تنهاییم تنها کسم تنهای تنهایم گذاشت

 

 

خدایا به حق تنهاییت در تنها ترین تنهاییش تنها کسم را

 

 

تنهای تنهایش مگذار



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 12:52 AM ::  نويسنده : ستاره       

از اتوبوس پیاده شد سرمای شدیدی بود هوا سوز داشت دستکشش رو از جیب پالتو بیرون آورد و پوشید شال گردن را رور بینی و دهانش پیچید
یقه پالتو را بالا کشید و در پیاده رو به راه افتاد....

به کیوسک روزنامه فروشی رسید .. ایستاد یه روزنامه و یه پاکت سیگار خرید و به راه افتاد

همینطور که داشت قدم میزد سیگارش رو روشن کرد و به لبش گذاشت و پک عمیقی زد...

روبروی دبیرستان ایستاد ... دقایقی بعد وقت تعطیل شدن دبیرستان رسید

دخترها یکی یکی از دبیرستان خارج میشدند
صداشون تو خیابون میپیچید با صدای بلند جیغ و داد میکردند به روی هم برف میپاشیدند سر به سر هم میزاشتند
افشین تماشا میکرد و در صورت هر یک از دختر ها صورت شبنم رو میدید
لبخندی روی لب افشین نشست و بدون اینکه متوجه بشه که دختری اونو زیر نظر گرفته و با شیطنت خاصی داره اونو نشون دوستش میده.

پروین ... پروین .. این اقاهه کیه؟ انگار اینجا غریبه تا حالا اینجا ندیدیمش...
پروین هم یه نگاه زیرکانه به افشین انداخت و گفت
منم تاحالا ندیدمش

بعد هم شروع کردن به دویدن و از اونجا دور شدن .
 

فرستنده:زهرا

 



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 12:36 AM ::  نويسنده : ستاره       

سلام سلام سلام

نظر یادتون نره

 

                                                              

 



جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, :: 12:5 AM ::  نويسنده : ستاره       

        آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همین جاست بخند

دست خطی که تورا عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشوی گریه کنی

کل دنیا سرآب است بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثله تو تنهاست بخند